فروغ و شعر اعتراض


فروغ و شعر اعتراض

از آینه بپرس نام نجات دهنده ات را

شعر فروغ فرخ زاد شعری است زنانه ، اما مخاطب او مرد است . فروغ بعد از رابعه و مهستی ، سومین زنی است که شعر را با جسارتی مثال زدنی به روح کلام یک زن نزدیک  کرده است .بیشترین شعرهای سه مجموعۀ دیوار و اسیر و عصیان از این دست است.این سه مجموعه ضمن اعتراض و عصیان او علیه مرد سالاری حاکم بیان مدافعه گونه ای است از حق انسانی زنان که در سراسر تاریخ مذکر ما از آنان دریغ شده است .

و فروغ بلند ترین صدای زن، در این تاریخ سراسر گریه آلود است .او از طریق این عصیان و اعتراض ، مظلومیت شگفت زن ایرانی را بازگو می کند و بر آن می شورد . شورشی که کلام او خود را در اسارتی می بیند که بر او تحمیل شده است ، بنابرین می خواهد که دیوار قفس را حتی با استفاده از یک لحظه غفلت زندانیان بشکند و شاهد رهایی را در کنار بگیرد.

در این فکرم که در یک لحظه غفلت

از این زندان خاموش پر بگیرم

به چشم مرد زندانبان بخندم

کنارت زندگی از سر بگیرم

اعتراض و عصیان فروغ کم کم شکل هنری به خود می گیرد و به زبانی پالوده و در تولدی دیگر و ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد ، می رسد. اعتراض فروغ در مجموعه های آخر او شکل درونی شده دارد و نوعی یأس فلسفی در آن به چشم می خورد . شور احساسی سه دفتر اول در اینجا فروکش کرده و با دگرگونی قالب ، دگرگونی در اندیشه و بیان ، رویکردی تازه در شعر او را نشان می دهد . جهان بینی فروغ از «من» به جانب «ما» راه گشوده و معشوق شاعر، معشوق انسانی است که دیگر اسم و مشخصه خاصی ندارد. اگر صدای اعتراض او بلند می شود، این تنها از حنجرۀ او بر نخاسته است ، حنجره او ، حنجرۀ انسان مسئول زمان شناس است .او از چراغ های تاریک رابطه دم می زند و به پرواز می اندیشد ، چرا که «پرنده مردنی است.»باید پرواز را به خاطر سپرد.حتی گاهی در نوعی فریاد تلخ و سیاه، به طنزی بی رحم و کوبنده می رسد.«ای مرز پرگهر»در روزگار سراسر وَهن و تعلل ، نفسگیر و خشماگین است .هیچ کس از لبۀ تیغ طنزش راه گریز ندارد، همه خود را در معرض آن می بینند و با آن نوعی همذات پنداری دارند. عشق او در این مرحله به نفرتی نشسته است که همه چیز و همه کس را در بر می گیرد و سُخرهای غریب از آن استشمام می شود.

فاتح شدم

خود را به ثبت رساندم

پس زنده باد 678صادره از بخش 5 ساکن تهران

که در پناه و پشتکار و اراده

به آن چنان مقام رفیعی رسیده است

که در این چارچوب پنجره ای

در ارتفاع ششصد و هفتاد و هشت متری سطح زمین

 قرار گرفته است .

و افتخار این را دارد

که می تواند از همان دریچه ـ

نه از راه پلکان دیوانه وار خود را به دامان مهربان مام وطن سر نگون کند...

طنز فروغ برخاسته از خشم اوست و خشم او در دفاع از زندگی و حیثیت آدمی نشات گرفته است .بنابراین «در عین حال که استهزا می کند ، می نوازد ؛ در عین آن که ویران می کند، می سازد.»فرخزاد از بهانه های کوچک خوشبختی سخت آزروده است و بر این جغرافیای تجربه های زندگی ، که مام وطن نام گرفته است و بهشت «تفاله های زنده» است بیزاری می جوید:

من زنده ام ، بله مانند زنده رود که یک روز زنده بود.

و از این رهگذر در شکلی نشسته به طنزی تلخ و سیاه ، عصیان و اعتراض تبلور یافته خود را نشان می دهد. در بطن اغلب شعرهای فروغ این عصیان و اعتراض به چشم می خورد :گاهی عریان و گاهی هنرمندانه . بنابراین مثل خود فروغ که گفت : «از آینه بپرس نام نجات دهنده ات را» پژواک سخن او راباید دید و شنید.

 

منبع : ماهنامه پیام شمال

 

 

 


آخرین نظرات ثبت شده برای این مطلب را در زیر می بینید:

برای دیدن نظرات بیشتر این پست روی شماره صفحه مورد نظر در زیر کلیک کنید:

بخش نظرات برای پاسخ به سوالات و یا اظهار نظرات و حمایت های شما در مورد مطلب جاری است.
پس به همین دلیل ازتون ممنون میشیم که سوالات غیرمرتبط با این مطلب را در انجمن های سایت مطرح کنید . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .

شما نیز نظری برای این مطلب ارسال نمایید:


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: